طوبی اردلان | شهرآرانیوز؛ بال گشوده کبوتران، آسمان بالاى گنبد و گلدسته را رنگ زده و هر کسى به شکلى با دوست مشغول است. یکى زیارت نامه مى خواند، دیگرى با نوحه على اکبر (ع) اشک مى ریزد. زنى شیرخواره اش را به بغل گرفته است و با ذکر نام على اصغر (ع) بر سینه میکوبد. کودکى با سربند «یاعباس (ع)» کاسه آب به عزاداران تعارف مى کند.
شهر در بوى دود اسپند و صداى طبل و سنج دارد مى رود تا عصر عاشورا را به ماتم بنشیند، بى خبر از آنکه تیک تاک بمبى که مقدار زیادى ماده منفجره تى ان تى را در خود جاى داده، منتظر است تا دقایقى بعد، عاشورا را در مشهد الرضا (ع) دوباره از دل تاریخ بیرون آورد و به سال ۱۳۷۳ خورشیدى بکشاند. اتفاق این روز را هنوز بسیاری از مردم شهر، مثل همان دقیقه که رخ داد، در یاد دارند؛ روزی که روایتش هرگز برای مشهد امام رضا (ع) نه تمام میشود، نه تکراری.
البته شهادت در مشهدالرضا (ع) تنها در عاشورای سال ۷۳ خلاصه نمیشود که این دیار پیش و پس از آن هم شهر شهیدان بوده است. آخرین این نمونه ۱۶ فروردین امسال اتفاق افتاد که در آن و در پی حمله با سلاح سردِ فردی که افکار تکفیری داشت، حجتالاسلام اصلانی و حجت الاسلام دارایی به مقام رفیع شهادت نائل شدند.
روزنامههای سراسر کشور، فردای این روز یک موضوع مشترک دارند و آن انفجار بمب در حرم مطهر است. انگار همه ایران، مشهد شده باشد و بپرسد چرا؟ چه کسانی؟ یکی نوشت: «بای ذنب قتلت؟» و دیگری گفت: «که عاشقیم و مجازات عشق سنگین است.» دهه ۶۰ تمام شده است، مردم از روزهای جنگ و ترورهای ناجوانمردانه گروهکهای ضد انقلاب تازه نفسی راست کرده بودند که ماجرای دسیسه دیگری رخ میدهد، آن هم در حرم و روز عاشورا. خبر کوچه به کوچه میرود و در تمام خانههای شهر را میکوبد.
ساعتی بعد، کوچک و بزرگ مشهد، سیاه پوشیده و بر سر زنان از راه میرسند تا از نزدیک آنچه را باور ندارند و گمان میکنند دروغ است، با چشم ببینند. مصاحبههای قدیمی چاپ شده در جراید مختلف پس از این واقعه نشان میدهد که حرم و موضوع انفجار آن، تهدیدی بوده است که حدود دو ماه قبل از حادثه، صداهای ناشناسی در تماسهایی اعلام کرده بودند.
تولیت، مسئولان وقت و مرکز امنیت حرم مطهر رضوی هم از همان ابتدای آغاز تهدیدها، نظارت بر ورود و خروجها را آغاز میکنند، اما این بازه زمانی آن قدر طولانی میشود که گمان میرود دیگر اتفاق نمیافتد یا اگر هم اتفاق بیفتد، قطعا آن روز عاشورا نیست. پنج روز پس از این اتفاق، یکی از عاملان این هتک حرمت در زاهدان دستگیر میشود و او عامل شماره یک را که مهدی نحوی نامی بود، لو میدهد. ۲۵ روز پس از اعتراف فرد دستگیرشده، نحوی در تهرانپارس تهران شناسایی و حین فرار مجروح میشود. او در بیمارستان پیش از مرگ اعتراف میکند که این مأموریت را با حمایت سازمان منافقین انجام داده است، اما این مسئله، ذرهای از درد آن روز نمیکاهد.
دقایق نخستینِ پس از انتشاراین خبر، پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب از تلویزیون پخش میشود که در بخشی از آن، چنین آمده است: «لعنت خدا و نفرین و نفرت بندگان خدا بر آن دستهای جنایت کار و دلهای سیاه باد. دشمنان ملت ایران با این گونه کارها عجز و ناتوانی خود را به اثبات میرسانند و ثابت میکنند که محکوم به زوال و نابودی اند.»
این پیام و انتشار ابعاد این حادثه، خبرنگاران بسیاری را راهی مشهد میکند تا مخابره کننده اخبار این حادثه باشند. در خراسان، سه روز عزای عمومی اعلام میشود و خبر محکومیت این جنایت و هم دردی با ایران از سوی کشورهای مسلمان و شیعه نشین کبوتر مشهد میشود. خبرنگاران مشهدی، اما از ثانیه نخست حاضر بوده اند و بی آنکه دقیقهای استراحت کرده باشند، لحظه به لحظه را مینویسند.
یکی از آنان که خود را به تشییع پیکر شهید هشت سالهای رسانده است، شرح میدهد: «مقابل ساختمان بنیاد شهید مشهد ایستاده ام. گروهی جمع هستند. به سراغ خانوادهای میروم که در عزای نوگل هشت ساله شان دست غم بر سر میزنند. میگویند از تبریز آمده اند. میگویند از پدر پنجاه ساله مان بی خبریم. نمیدانیم چه بر سرش آمده است. از شهیدشان میپرسم. میگویند آقا هشت سال داشت، فقط هشت سال. اسمش مدینه بود. مدینه قاسمیان...»
خبرنگار دیگری هم با زائری پاکستانی هم صحبت شده که ادعا کرده ساکی مشکی را دیده که کنج روضه منوره رها شده بوده است؛ ساکی که شک ندارد بمب را داخل آن جاسازی کرده بودهاند.
روز دوم تیر، اما حماسه تاریخی دیگری در شهر رقم خورد. مردم از گرگ و میش هوا در خیابانها جمع میشوند تا در تشییع پیکر شهدا حاضر باشند. این تجمع مردمی چنان باشکوه بوده است که روزنامهها تیترهایی چنین نوشته اند: «شهیدان عاشورای رضوی بر امواج شانههای مردم داغدار بدرقه شدند».
خبرهای مربوط به این اتفاق را میشود تا ۱۵ روز بعد از این هم در روزنامهها دید؛ ازاعلام تعداد شهدا و مجروحان و خبر شناسایی عاملان گرفته تاچاپ زندگینامه شهدا. برای نمونه روزنامه خراسان در ۶ تیر از یکی از شهدای عاشورای حرم مینویسد که نخبه علمی بوده و نفر سی و نهم کنکور سراسری؛ سید علیرضا نبوی ثالث.
گفت گو با مسئولان وقت، بخش دیگری از این گزارش هاست. برای نمونه، مرحوم آیت ا... واعظ طبسی، تولیت وقت آستان قدس رضوی، همان دوران (۴ تیر) در مصاحبه ای، لحظه انفجار حرم را این طور توصیف میکند: «روز عاشورا بعد از آنکه توفیق یافتم در بعضی از مجالس عزاداری و سوگواری حضرت سید الشهدا (ع) شرکت کنم، طبق معمول به دفتر کارم آمدم. دقیقا ساعت ۲:۲۷ دقیقه یک باره صدای انفجار شدیدی از صحن آزادی به گوشم رسید و دودی غلیظ جلوی پنجره دفترم را گرفت.
وقتی صدای انفجار را شنیدم، اطمینان پیدا کردم که در صحن بمب گذاری شده است. در حالی که انفجار در بالای سر مبارک صورت گرفت و همین قدرت و شدت انفجار را نشان میدهد. اولین نکتهای که به ذهن من رسید، این بود که این انفجار نباید اثری از روضه منوره بر جای گذاشته باشد و دوم آنکه باید تمام زائرانی که در محدوده انفجار بوده اند، به شهادت رسیده باشند.
این تصورات بعد از شنیدن فریادها و ضجههای زائران و مصدومان و امدادگران که از گوشه و کنار بلند بود، تقویت شد. بعد از آن مطلع شدیم حدود ۲۶ نفر به شهادت رسیده اند و قبر مطهر، مضجع شریف و ضریح مطهر هیچ آسیبی ندیده و تنها حفرهای نسبتا کم عمق در نقطه انفجار ایجاد شده است. بار دیگر از نزدیک اعجاز و کرامت حضرت را احساس و لمس کردم و همین تا حدودی مرا آرام کرد. اما آنچه هرگز به فراموشی سپرده نمیشود و هرلحظه که بر من میگذرد احساس و دردم را افزون میسازد، همان اسائه ادب و هتک حرمت این آستان مقدس است.»
***
مجروحان حادثه بمبگذاری حرم مطهر رضوی ۲۸ سال پیش با امامشان چه گفتند
آن دوران آستان قدس رضوی، خبرنگارانی را به بیمارستان میفرستد تا با مجروحان حادثه گفتگو کنند. حاصل این گفتگوها در نشریهای همراه با ضمیمه عکس چاپ و منتشر میشود. تقریبا در همه این مصاحبهها زائران آن روز، نه برای مجروحشدن، که برای شهیدنشدنشان ناراحت بودند و شهادت در جوار ضامن آهو را نصیبی میدانستند که از آن محروم شدهاند. سطرهای بعد چند روایت خلاصهشده از این گفت وگوهاست.
هرسال در اربعین سیدالشهدا (ع) به مشهد میآیم تا نذر و قربانی بهجای بیاورم. امسال برای اولینبار زودتر آمدم. جمعیت زیادی در اطراف حرم بودند؛ من هم لابهلای آنها از صبح عاشورا مشغول عزاداری امامحسین (ع) شدم تا ظهر که به حرم رفتم. نیت کرده بودم نمازم را در حرم بخوانم و بعد هم زیارتی بکنم. شلوغی جمعیت هلم میداد به کنارهها. همان اطراف مشغول شدم به دعاخواندن و با خدا و امام خودم راز و نیاز کردن که... حالا اماافسوس میخورم که چرا نصیب من نشد، آن هم در حرم امام رضا (ع)!
ساعت ۲:۰۵ دقیقه بود که وارد حرم شدیم تا زیارت کنیم. پسرم مسعود را روی دست بلند کردم تا بتواند در این روز مقدس ضریح را ببوسد. بعد رفتیم کنار پایه که بمب را همانجا گذاشته بودند و با خادمی که حالا شهیدخوشگفتار است، مشغول صحبت شدیم. در همان حال، صدایی عجیب بلند شد و ما پرت شدیم.
بعد سکوت بود و سیاهی. لحظهای فکر کردم عالم برزخ است و شروع به ادای شهادتین کردم. الان گوشم کر و هنوز یک طرف صورتم بیحس است. خدا قبول کند.
خیلیها میآمدند مشهد برای عزاداری محرم، اما هیچوقت قسمت من نشده بود که همراه کاروان عزاداران شوم. محرم امسال بالاخره این توفیق برای اولینبار نصیبم شد و راهی مشهد شدم. شوق زیادی داشتم. بعدازظهر همان اطراف ضریح دعا میخواندم که انفجار اتفاق افتاد. از این انفجار برایم برای سوختگی شدید دو پا ماند و حسرتی بزرگ که با اشک همراه است؛ خدایا! حال که شهادت نصیبم نکردی، باز هم زیارت امام را نصیبم فرما. آمین!